کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

دانلود نرم افزار نقاشی

این نرم افزارنقاشی که اسم آن Creative Painter است ، قابلیت های بسیار جذابی دارد. در این نرم افزار کودکان می توانند مانند نرم افزار پینت با انواع قلم های نقاشی ، نقاشی کنند. می توانند از صفحات رنگ آمیزی زیبا و جذاب آن برای رنگ آمیزی با ابزار نرم افزار استفاده کنند. و زیباترین بخش نرم افزار قابلیت تصویر سازی این نرم نرم افزار است.کافی است زمینه و انواع اشیا موجود را انتخاب کنند تا خودشان یک نصویر کارتونی زیبا بسازند. پس از دانلود ،روی فایل رایت کلیک کرده و گزینه ی extract files  را انتخاب کنید. مجددا تاکید می کنم که نرم افزار نیاز به نصب ندارد. برای دانلود لینک زیر را click کنید : Portable Creative Painter 3.3 منبع:سا...
8 تير 1392

عكس هاي آيلين خانوم.روز جمعه7تير92

تو اين عكس ماماني منو نشوند رو مبل وسط دوتا كوسن.اصلا اولش حوصله نداشتم.دوست داشتم ماماني منو بغل كنه.ببينيد چه مظلوم نشستم اينجا ماماني بهم يه لثه گير داد تا باهاش بازي كنم.آخه هنوز لثم مي خاره.منم دستامو باز كردم تا ماماني بغلم كنه. اينقدر ماماني باهام بازي كرد كه به ها ها افتادم.بهم اسباب بازي نشون مي داد و من از خودم صدا در مياوردم. در كل خوشحال بودم.چند بار بگم ازم عكس انتخاباتي نگيريد.چشمم مي كنن خوب! گوشواره جديدمو نيگا.ست لباسمه.قبليو از قصد گم كردم تا مامانم برام ست لباسم گوشواره بخره اينجا مامان خودش برام لثه گيرمو نگه داشت.خوشحال بودم مامانم پيشم نشسته بود. بد جور مي خاره اين لثه ها.بد درد...
7 تير 1392

17 هفتگي فندق جون

سلام به فندق جون.عزيزم امروز تو 17 هفتت شده گلم.چقدر انتظار سخته.دوست دارم بدونم دخملي يا پسري.عزيزم ديشب كلي حالم بد بود فكر كنم تو هم همين طوري بودي.آخه تا صبح درد كشيدم و از پهلو به اون پهلو شدم.آخه خاله معصومه اينا اومده بودن خونمون و من براي سس سالاد سس چيلي سالاد رو آوردم و خودمم حواسم نبود.وقتي خوردم يكهو شكمم درد گرفت و ول كن نبود.الان حالم خوبه ولي يه كم حالت تهوع دارم.   دوست داريم.بووووووووووووووووووس ...
6 تير 1392

عكس.................6ماهت امروز تموم مي شه دخملم

دخمل گلم سلام.همه از اول بارداريم به من مي گفتن اگه به يه عكس نگاه كني هرروز ، بچت هم شبيه اون عكس مي شه.خيلي ها هم نتيجشو ديدن.منم به اين عكس از اول نگاه كردم   عزيز دلم امروز 25 هفته و 5روزته يعني امروز شما 6 ماهت تموم مي شه و از فردا رسما وارد 7 ماهگي مي شي. ...
6 تير 1392

سكسكه كردن دخملم....12 دي ماه ...سه شنبه

سلام عزيزم.سيب كوچولوي نازم ،يه 3-2 هفته اي بود كه حس مي كردم يه چيزي مثله نبض ولي يه مدل ديگش حدود يه دقيقه  رو شكمم مي زنه.اوايل نمي دونستم داري چيكار مي كني بعدش از تو سايتها و كتاب و تجربه دوستام فهميدم كه داشتي سكسكه مي كردي.قربونت برم كه سكسكه كردن هم بلدي.بعدش فهميدم شما مايه دور خودتو ناخودآگه خوردي و سكسكت گرفته. بابايي كه فهميد هي اداتو در مي آورد و نازت مي داد.الهي فداي دخملم بشم من. ...
6 تير 1392

مامان بزرگ و پدر بزرگ پدري آيلين

امروز كه 18 آبان 91 هست مامان بزرگ و بابابزرگت ساعت 5 صبح از شيراز اومدن خونه ما.كلي خوراكي هم واسمون آوردن.بابابزرگ كلي گردو و بادوم و يه جعبه انار درشت و رب انار و خيلي چيزاي ديگه با خودشون آوردن و مارو شرمنده كردن. ما هم چون مي دونستيم كه بابابزرگت اينا ماهي دوست دارن شب قبلش رفتيم براشون ماهي  سرخو و مقوا و حلوا خريديم.وقتي اومديم خونه كلي كار داشتيم كه انجام بديم.ماماني غذاي فرداي مهموناي عزيزمون رو درست كرد ،چون احتمال داشت مامان و بابا دير از سر كار برگردن و نبايد مهمونا گشنه بمونن.بابايي هم جارو زدو كاراي ديگه.ماماني شام خودمون رو درست كرد. بنده خدا مامان و بابا بزرگت آدمهاي مظلوم و آرومي هستن.خداحفظشون كنه. نمي دونم چ...
6 تير 1392

آيلين 27 هفته و 0 روزه من(25 آذر91)

سلام عزيزم.امروز 27 هفته و 0 روزته.خيلي خوشحالم كه روزا مي گذرن و به روز موعود نزديك مي شيم.ديشب كلي درد كشيدم.گفتم نكنه وقت زايمان رسيده و مي خواي 7 ماهه بدنيا بياي!!!!!!آخه 7 ماهتم كه تموم نشده.ديشب هي وول مي خوردي.بابايي سرش رو گذاشته بود رو شكمم و شما بهش لگد مي زدي.هههه.بابايي هم از خوشحالي بوست مي كرد. و نازت مي داد. بابايي الان 2 شبه كه خواب مي بينه شما 7 ماهه بدنيا اومدي.مي ترسم همين طوري هم بشه. عزيز دلم ببخش كه نمي دونستم و ديشب كلي سرما كشيدي و خودتو جمع كردي .من بايد لباس گرم مي پوشيدم و نمي دونستم.بووووووووووس ...
6 تير 1392

32 هفته و 0 روزگي آيلين خانوم(30دي ماه 91)

سلام عشق مامان و بابا .ديروز خيلي از صبح شيطوني كردي و مامان فقط داشت از درد به خودش مي پيچيد.نه مي تونستم بشينم و نه به پهلو دراز بكشم.تا بابايي دستشو مي ذاشت رو شكمم تو وول نمي خوردي و تا بابايي دستشو بر مي داشت شيطوني مي كردي.بابايي هم مي خنديد كه عجب دخمل بلايي داره. به هر حال ماه هشتمه و اين دردا عاديه.امروز رسما 32 هفتگيت تموم شد و از فردا مي ري تو 33 هفتگي.ديروز خاله معصومه با باران اومده بودن خونه مامان بزرگ و بابا بزرگ.وقتي ما اونجا رسيديم باران پيش مامان بزرگ آروم خوابيده بود.قربونش برم كه اينقدر دخمل آروميه.خدا كنه تو هم مثل اون آروم باشي. راستي خونمون هم كه يه مدت بود خريده بوديم و پيمانكارش بالا سرش نبود دوباره شروع به تكميل...
6 تير 1392

آيلين مامان

سلام فندق مامان ديروز از بس تكون خوردي و شيطوني كردي بابايي كلي ذوق كرد و گفت كه بايد برات يه اسباب بازي جايزه بگيره.با هم رفتيم ستاره جنوب و يه اسباب بازي هوش برات خريديم.من كه خيلي خوشم اومد.راستي ديروز بارون شديد با گرد و خاك و رعد و برق داشت مي زد.اين اولين باروني بود كه براي تو مي باريد گلم به اميد بازي كردنت تو برف و بارون.  اينم عكس اسباب بازيت   بوسسسسسسسسسس شيطونم ...
6 تير 1392